(گذار از دیکتاتوری پوپولیستی به دیکتاتوری
پادگانی)
شاهو
حوسینی
دیکتاتوری به
مثابه فرمی از حکومت که انحصار کامل قدرت، اقتصاد و روندهای فرهنگی در جامعهرا در
اختیار دارد در نقطهمقابل دمکراسی به مثابه فرمی از حکومت که قدرت در حال گردش،
اقتصاد غیرانحصاری و آزاد و روندهای فرهنگی سیال هستند، قرار میگیرد. در واقع اگر
به طور جوهری به تمایز میان دیکتاتوری و دمکراسی پرداخته شود، میتوان گفت تفاوت جوهری
این دو فرم در خصلت ابژکتیو دیکتاتوری و سوبژکتیو دمکراسی خلاصه میشود، به طوریکه
در دیکتاتوری این حکومت است که فرد را ساخته و پرداخته میکند، اما در دمکراسی این
فرد است که حکومت را ساخته و پرداخته میکند. اگرچه در گذشته دیکتاتوریها را بەطورکلی
در یک طیف حکومت ناکارآمد، فاسد و تمامیتخواه جای میدادند، اما در سالهای گذشته
با توجه به تحولات رو به تغییر دیکتاتوریها و حکومتهای غیردمکراتیک نوعی تفاوت و
تمایز میان آنها خاطرنشان شده است. البته در اینکه همه انواع حکومتهای دیکتاتوری
تمایتخواه و اقتدارگرا هستند شکی نیست و همه در این خصوخصیت مسترک هستند، اما
لزوما همه ناکارآمد و فاسد نیستند.
تبارشناسی حکومتهای دیکتاتوری
اگر قدرت به مثابه مبنای تفکیک حکومتها مورد تاکید قرار
بگیرد بدون شک تمام حکومتهایی که در آنها گردش آزاد قدرت نیست، اقتدارگرا و تمامیتخواه
بهحساب میآیند، اما در این میان گزینههای دیگری نیز در میان حکومتهای دیکتاتوری
و تمایتخواه میتواند مبانی تفکیک تبار قرار بگیرد، از جمله میزان حضور نخبگان
فکری، تکنولوژیکی، صنعتی در قدرت سیاسی و در لایههای تصمیمگیری، میزان پذیرش
نخبگاه در سطوح مختلف فراتر از ایدئولوژی حکومتی در جهت توسعهیافتگی اقتصادی،
میزان بهرهمندی جامعه از رفاه، آموزش و امکانات مادی، میزان تبعیضزدایی و
پیشگیری از رانتخواری به صرف نزدیکی ایدئولوژیکی به هرم قدرت، فسادزدایی و تقسیم
عادلانه امکانات فراتر از نزدیکی یا دوری به حاکمیت و ........
بە این ترتیب و با لحاظ کردن این ویژگیها میتوان از
لحاظ تبارشناسی میان حکومتهای دیکتاتوری تفاوت قائل شد، حکومتی مثل جمهوری خلق چین
اگرچه به شدت ضد دمکراسی، آزادی سیاسی و بیان است، اما حکومتی به غایت نخبهسالار
است و امکان رشد و پرورش نخبهها فارغ ازجدوری یا نزدیکی به قدرت سیاسی برایشان
فراهم است، یا حکومتهای اقتدارگرایی نظیر امیرنشینهای خاورمیانه که جامعهای به
غایت مرفه دارند و نخبگان امکان رشد و پرورش دارند، در کنار آنها حکومت جمهوری
اسلامی نیز که حکومتی دیکتاتوری است وجود دارد که حکومتی به شدت سرکوبگر، نخبهستیز،
فاسد، ناکارآمد، با اقتصادی به شدت متزلزل، جامعهای که در آن فقر و فلاکت به سرعت
و شدت در حال گسترش است. بدون شک تبار همه این حکومتهای دیکتاتور و اقتدارگرا یکی
نیست.
تبار دیکتاتوری جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی در ابتدای قبضه قدرت انقلاب آزادیخواهانه
مردم با توسل به اهمیت و نفوذ پوپولیسم تلاش کرد از طریق تهیج پوپولیسم و بسیج
پوپولیستی مردم ناآگاه، کمسواد و به شدت مذهبی و سنتی جامعه تمام نیروهای دیگر رو
از جامعه حذف نماید و به این ترتبی تا اواخر دههه شصت ابتدا از طریق تداوم جنگ با
عراق و درگیر کردن ذهن به شدت پوپولیزه شده جامعه با این جنگ در داخل به شدت و بیرحمانه
شروع به حذف رقبا دیگران برون حکومتی همچون دمکراسیخواهان کرد، چپها، مجاهدین،
ملیگرایان، و درون حکومتیهایی همچون ملی_مذهبیها و مذهبیهایی نظیر طالقانی،
مطهری، بهشتی و منتظری از طریق اعدام و ترور کرد، به طوری که تا اواخر دهه شصت یک
حکومت کاملا یکدست پوپولیستی را تا حدودی تثبیت کردند. گسترش جنگ قدرت و عمیقتر
شدن شکاف در میان الیت حاکم جمهوری اسلامی اندکی قبل از مرگ خمینی، با روی کارآمدن
خامنهای به عنوان رهبر بعدها جمهوری اسلامی را از یک حکومت دیکتاتوری پوپولیستی
به سمت دیگری کشاند. جنگ قدرت میان رفسنجانی و خامنهای منجر به قدرت گرفتن نیروهای
شبه اصلاحطلب شد که تلاش میکردند از طریق گسترش آگاهی، تقویت طبقه متوسط و جانبخشی
به جامعهمدنی در حال احتضار به تقابل با پوپولیسم انقلابی به رهبری خامنهای رهبر
بروند، اما هژمونی میلیتاریسم و پوپولیسم خیلی عمیقتر و قدرتمدنتر از آن بود که
بتواند به رقابت با آن برخیزد و به همین دلیل رهبری با کودتاهای پیدر پی در
سالهای ٨٤ و ٨٨ احمدینژاد را به قدرت رساند، اما زاویه گرفتن احمدینژاد در دور
دوم ریاست جمهوری با رهبر و فشارهای سنگین افکار عمومی به دلیل تحریمهای گسترده ناشی
از گسترش برنامهاتمی و تهدید رفتن پرونده ایران به شورای امنیت منجر به ظهور حسن
روحانی گردید، اما جریان منسوب به رهبری در خفا در صدد گذار از پوپولیسم و به حکومت
پادگانی بودند، آنها از طریق بیخاصیتتر کردن انتخاباتها از طریق شورای نگهبان و
تلاش برای عدم مشارکت مردم و در نتیجه رسیدن حدنصاب مشارکت در آخرین انتخابات مجلس
به زیر ده درصد از یک طرف و از طرف دیگر سرکوب خشونتبار هرگونه اعتراض و گسترش
حضور نظامیها و شبه نظامیها در تمام ارکان اداری جامعه رسما به سمت دیکتاتوری
پادگانی خیز برداشتهاند. نمونه بارز بی ارزش کردن و عدم تلاش برای گسترش مشارکت
در پدیده تازه انتخابات برای جانشینی ابرایم رئیسی کاملا مشهود است، کوتولههای
سیاسی که در رقابت برای نشان دادن وابستگی و سرسپردگی هرچه بیشتر به خامنەای از
هیچ حقارتی نمیگذرند. در واقع حکومت جمهوری اسلامی دیگر هیچ تلاشی حتی برای گول زدن
و فریب دادن مردم هم نمیکند، زیرا اکثریت قاطع جامعه به آن میزان از فهم و شعور
رسیده، که جمهوری اسلامی حکومت مطلوب آنها نیست و باید از میان برود، و البته
جمهوری اسلامی این را میداند، به همین دلیل تلاش میکند از طریق گسترش
میلیتاریسم، جامعهای پادگانی ایجاد کرده و هر صدایی را در گلو خفه نماید.