۱۴۰۲ آبان ۲۶, جمعه

روان‌شناسی تروریسم حکومتی جمهوری اسلامی









(به بهانه ترور وکیل آزادی و وکیل‌مدافع حقوق آزادیخواهان سهراب رحمتی)

شاهو حسینی

ترور واکنشی خشمگینانه، عاجزانه، تمامیت‌خواهانه و ترسویانه به کنش، تقابل و به چالش کشیده شدن است، خشمی به‌دلیل ترس، عجز و ناتوانی در مهار دیگری از یک سو و از سوی دیگر ناتوانی نظری و معرفتی در پاسخ‌گویی به چالشهای نظری پیش‌رو. ترور در واقع نوعی استراتژی در جهت پیشگیری از هژمونی خودتوانمندسازی دیگری به‌دلیل ضعف در توانمندی و کمبود در امکانات مشروع جهت دفاع از خود می‌باشد. بنیادگرایی و تروریسم ژانوس جهان سیاسی در حکومتهای ایدئولوژیک هستند. بنیادگرایی مبانی نظری برای مشروعیت حذف دیگری و ترور بستر عملی برای حذف دیگری را در جغرافیای سیاسی حکومتهای ایدئولوژیک فراهم می‌کند. ترور در واقع در حکومتهای ایدئولوژیک بازتاب نگرانیها، مطلوب‌ها و بی‌تابی‌های غیرقابل کنترل حکمان در تقابل با روندهای مدرن‌خواهی، آزادیخواهی، سکولاریزم و دمکراتیزاسیون است.



تروریسم حکومتی در کردستان

جمهوری اسلامی به مثابه نظامی ایدئولوژیک به مشخصه‌های تمامیت‌خواهی، خودمطلق‌پنداری، خودحق‌پنداری و توهم مشروعیت الهی، به دلیل عدم باور به مشروعیت ارادی، اختیاری و آزاد انسانها، برای تدوام سلطه، حاکمیت،هژمونی و اقتدار خود همواره از ابزار زور، تهدید، زندان، اعدام و ترور نهایت استفاده را بردە است. جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت دیکتاتوری خود حضور، وجود و بودن هیچ دیگری و غیریتی را برنمی‌تابد، به دلیل فقدان مبانی نظری برای توجیه و تشریح مشروعیت خود، ناتوانی در اقناع‌سازی جامعه و افراد هموراه نیازمند زور، تهدید و ترور است. کردستان به مثابه مهد مدرنیته در ایران به دلیل مبارزات سوبژکتیویستانه در جهت پیشگری از استحاله فرد کردی و کرد ملی در هویت تحمیلی حکومتی همواره متروپل ترور حکومتی بوده. تلاش برای فرم دادن به خود به مثابه سوبژه کردی، برساختن هویتی مستقل و خودبنیاد، انکار هویت تحمیلی حکومتی و تلاش برای بازیابی هویت تاریخی خود، کردها همواره با سرکوب، ارعاب، لشکرکشی و ترور مواجه بوده‌اند. تروریسم حکومتی در کردستان پس از جنبش ژینا اما تلاشهای مزبوحانه برای سرپوش گذاشتن بر شکستهای حکومتی در کردستان است، تلاش برای فرار از ترس، آزادی‌خواهی و مشڕوعیت روزافزون قیام ژینا به مثابه قیامی هویت‌خواهانه و آزادیخواهانه، قیامی در راستای احیای نقش ارزشمند و خردمندانه زن به مثابه بودی مستقل که تحت ستم و استثمار مردسالاری اسلامی قرار گرفته، اما در این جبش زنده بودن خود را به اثبات رساند. ترور اما نه تنها از اراده، غیرت، شهامت و کنش‌خردمندانه مبارزات کردستان از یک سو و از سوی دیگر ترس، عجز و حقارت حکومت نخواهد کاست، که جمهوری اسلامی و ماشین ترور آن در غزه، لبنان و عراق زیر حملات خردکننده و نابودگر جهان سکولار و آزادیخواه قرار گرفته است. آزادیخواهی پایدار و پویاتر خواهد شد و تروریسم و بنیادگرایی نابود.

منبع تصویر: ایران‌وایر

 

۱۴۰۲ آبان ۲۴, چهارشنبه

بحث روز - مهمان برنامە: شاهو حسینی، محقق

 


در این مصاحبه به این نکات پرداختەام:

1-  زمینەهای تاریخی و گفتمانی تقابل اسلام و یهودیت با نگاهی به آیات قرآنی و ناسیونالیسم یهودی

2-  خاورمیانە همچون متروپل تقابل بنیادگرایی دینی به این دلیل کە تقریبا تمام ادیانی کە داعیە الهی و آسمانی دارند در این ژئوپولتیک ظهورکردەاند.

3-  بررسی زمینهای ظهور حماس و نتایج ظهور بنیادگرایی در غزه: انجام خدمات عمومی به عنوان بخشی از فعالیتهای مدنی قبل از عمل سیاسی و اقدام برای کسب قدرت توسط حماس در واقع کلید آفرینش محبوبیت بود، حماس به عنوان یک سازمان شبه مدنی، امدادرسان و خیریه ابتدا در صدد هژمون کردن نام خویش در محیط جغرافیایی غزه بود. غزه به عنوان تکه شرقی فلسطین همجوار مصر است در حالیکه تکه غربی آن یعنی کرانه باختری همجوار اردن می‌باشد. این همجواری در واقع می‌تواند به شکل سمبلیکی معرف اندیشه و تاثیرگذاری نوعی تفکر بر همسایه کوچک باشد، در کرانه باختری که همجوار اردن است، تفکرات ناسیونالیستی، عربیسم، دولت‌مداری و اندیشه حاکمیت به سوی کرانه باختری جریان پیدا کرده، در حالیکه در غزه که همجوار مصر می‌باشد از دیرباز بنیادگرایی اسلامی، اخوانیسم نفوذ و هژمونی پیدا کرده است. وضعیت اقتصادی و معیشت مردم در هر دو بخش فلسطین وابسته به کمکهای مختلفی است که دریافت می‌کنند، اما در غزه به دلیل فعالیتهای مسلحانه حماس و محاصره اقتصادی آن به خصوص پس از کودتای حماس در سال ٢٠٠٧ فقر و بیکاری به شدت افزایش یافته، این وضعیت در کنار کمکهای حماس به مردم که عمدتا امروزه از جمهوری اسلامی دریافت می‌کند، توانسته بر گسترش هژمونی حماس تاثیرگذار باشد. در واقع حماس از طریق استفاده ابزاری از فعالیتهای مدنی توانسته هژمونی و محبوبیت کسب نماید.

 

 

 

حماس و استفاده ابزاری از غزه

 

برای حماس به مثابه یک سازمان بنیادگرای جهادی استفاده از هر ابزاری برای مقابله، کسب مشروعیت و محبوبیت و تقابل با دشمن قابل توجیه است، آنها از مساجد، زیرزمین کودکستانها، مدارس و بیمارستانها به عنوان انبار مهمات، نقطه‌ای برای موشک‌پرانی و حمله به اسرائیل استفاده می‌کنند، آنها با ایجاد تونلها در خاک غزه هیچ نقطه امنی برای پیشگیری از حمله اسرائیل باقی نگذاشته‌اند، آنها البته که نیک می‌دانند، اسرائیل به عنوان استراتژی مقابله به مثل به هر نقطه‌ای که با موشک‌پرانی و حمله مسلحانه به عنوان کانونی برای تهدید امنیت استفاده‌شود، حمله می‌کند و در این میان شهروندان مدنی از کودک، زن، پیر وبیمار عموما قربانی این حملات می‌شوند. این دقیقا بخشی از پلان و نقشه حماس است، حماس با این نقشه درصدد برساختن چهره‌ای مظلوم از مردم غزه به عنوان قربانیان حملات اسرائیل است در ظاهر و در باطن آفرینش محبوبیت برای خود از طریق ایفای نقش حامی و پشتیبان مردم، این در حالی است که اقدمات حماس هیچ تناسبی با خواستهای ملی مردم غزه نداشته و حماس عموما نقشه‌گردان سیاستهای جمهوری اسلامی است، آنها به مثابه سازمانی تجاری از طریق جذب سرمایه و کمکهای جمهوری اسلامی خود را فربه کرده‌اند، این در حالی است که مردم مدنی غزه قربانیان سیاست تجارت‌مابانه حماس گشته‌اند. نکته قابل تامل اینجاست که اساسا حماس به عنوان یک سازمان بنیادگرای سنی هیچ‌گونه خوانش و تفکر دینی مستقلی نداشته و آبشخور فکری آن تفکرات رادیکال سیدقطب و ایدئولوژی شبه انقلابی، پوپولیستی و مستبدانه جمهوری است.

 

۱۴۰۲ آبان ۲۲, دوشنبه

آفرینش محبوبیت از طریق مظلومیت نمایی

 









شاهو حسینی

انجام خدمات عمومی به عنوان بخشی از فعالیتهای مدنی قبل از عمل سیاسی و اقدام برای کسب قدرت توسط حماس در واقع کلید آفرینش محبوبیت بود، حماس به عنوان یک سازمان شبه مدنی، امدادرسان و خیریه ابتدا در صدد هژمون کردن نام خویش در محیط جغرافیایی غزه بود. غزه به عنوان تکه شرقی فلسطین همجوار مصر است در حالیکه تکه غربی آن یعنی کرانه باختری همجوار اردن می‌باشد. این همجواری در واقع می‌تواند به شکل سمبلیکی معرف اندیشه و تاثیرگذاری نوعی تفکر بر همسایه کوچک باشد، در کرانه باختری که همجوار اردن است، تفکرات ناسیونالیستی، عربیسم، دولت‌مداری و اندیشه حاکمیت به سوی کرانه باختری جریان پیدا کرده، در حالیکه در غزه که همجوار مصر می‌باشد از دیرباز بنیادگرایی اسلامی، اخوانیسم نفوذ و هژمونی پیدا کرده است. وضعیت اقتصادی و معیشت مردم در هر دو بخش فلسطین وابسته به کمکهای مختلفی است که دریافت می‌کنند، اما در غزه به دلیل فعالیتهای مسلحانه حماس و محاصره اقتصادی آن به خصوص پس از کودتای حماس در سال ٢٠٠٧ فقر و بیکاری به شدت افزایش یافته، این وضعیت در کنار کمکهای حماس به مردم که عمدتا امروزه از جمهوری اسلامی دریافت می‌کند، توانسته بر گسترش هژمونی حماس تاثیرگذار باشد. در واقع حماس از طریق استفاده ابزاری از فعالیتهای مدنی توانسته هژمونی و محبوبیت کسب نماید.

 

حماس و استفاده ابزاری از غزه

برای حماس به مثابه یک سازمان بنیادگرای جهادی استفاده از هر ابزاری برای مقابله، کسب مشروعیت و محبوبیت و تقابل با دشمن قابل توجیه است، آنها از مساجد، زیرزمین کودکستانها، مدارس و بیمارستانها به عنوان انبار مهمات، نقطه‌ای برای موشک‌پرانی و حمله به اسرائیل استفاده می‌کنند، آنها با ایجاد تونلها در خاک غزه هیچ نقطه امنی برای پیشگیری از حمله اسرائیل باقی نگذاشته‌اند، آنها البته که نیک می‌دانند، اسرائیل به عنوان استراتژی مقابله به مثل به هر نقطه‌ای که با موشک‌پرانی و حمله مسلحانه به عنوان کانونی برای تهدید امنیت استفاده‌شود، حمله می‌کند و در این میان شهروندان مدنی از کودک، زن، پیر وبیمار عموما قربانی این حملات می‌شوند. این دقیقا بخشی از پلان و نقشه حماس است، حماس با این نقشه درصدد برساختن چهره‌ای مظلوم از مردم غزه به عنوان قربانیان حملات اسرائیل است در ظاهر و در باطن آفرینش محبوبیت برای خود از طریق ایفای نقش حامی و پشتیبان مردم، این در حالی است که اقدمات حماس هیچ تناسبی با خواستهای ملی مردم غزه نداشته و حماس عموما نقشه‌گردان سیاستهای جمهوری اسلامی است، آنها به مثابه سازمانی تجاری از طریق جذب سرمایه و کمکهای جمهوری اسلامی خود را فربه کرده‌اند، این در حالی است که مردم مدنی غزه قربانیان سیاست تجارت‌مابانه حماس گشته‌اند. نکته قابل تامل اینجاست که اساسا حماس به عنوان یک سازمان بنیادگرای سنی هیچ‌گونه خوانش و تفکر دینی مستقلی نداشته و آبشخور فکری آن تفکرات رادیکال سیدقطب و ایدئولوژی شبه انقلابی، پوپولیستی و مستبدانه جمهوری است.