شاهو حسینی
مقدمه:
با توجە بە اینکە موضوع محوری این نوشتار دمکراتیزاسیون ( Democratizatio) است و در این نوشتار تلاش میشود بە این
پرسش پاسخ دادە شود کە چرا روندها و تلاشهای اجتماعی و سیاسی در ایران طی بیش دو
سدە گذشتە منجر به شکلگیری نظامی دمکراتیک و جامعەای باز در ایران نشدە، ضروری
است کە توضیحی هر چند کوتاه در مورد "دمکراتیزاسیون" ارائە بشود.
اندیشمندان دموکراتیزاسیون را فرایندها و روندهای منجر به تغییر در نظام سیاسی غیردموکراتیک
به سوی یک نظام سیاسی دموکراتیک میدانند. به عبارتی بهتر دمکراتیزاسیون به بررسی روندها
و بسترهای اجتماعی، فرهنگی و فکری گذار از یک رژیم تمامیتخواه به یک نظامهای دموکراتیک و همچنین زمینههای
تحکیم، دوام و پایداری دمکراسی میپردازد.
نظریات گوناگون در مورد دمکراتیزاسیون:
نظریات پیرامون دمکراتیزاسیون به طور کلی به سە دستە:
ساختاگرایانە، کنشگرایانە و جهانگرایانە تقسیم میشوند.
1-
ساختارگرایان:
نظریات ساختارگرایانە بهطورکلی بر لزوم پیدایش برخی از شرایط برای گذار به دموکراسی
تأکید دارند. این عوامل عبارتند از:
الف: توسعەاقتصادی به معنای گسترش ثروت در جامعە که موجبات توسعهی
آموزش، گسترش کیفیت و کمیت دانش، توسعە شهرنشینی، تقویت رسانههای جمعی و تنظیم و
تلطیف منازعات سیاسی میشود و این شرایط نیز به نوبە خود زمینەساز ظهور دموکراسی
خواهند شد. در واقع توسعە اقتصادی موجد شکلگیری طبقە متوسط مستقل از دولت است. دو
عامل رفاەاقتصادی و استقلال از دولت، زمینە ظهور جامعە مدنی است کە بە دنبال آن
نهادهای قدرتمندی همچون انجمنها، گروههای ذینفع و احزاب سیاسی در مقابل دولت شدە
و با تضعیف قدرت دولت موجبات احترام دولت بە آزادیهای فردی و اجتماعی شکلگرفتە و
از تمامیتخواهی و اقدارگرایی دولت پیشگیری میشود[1].
ب: فرهنگ سیاسی: ساختارگرایان در مورد بسترهای فرهنگی
گذار به دمکراسی بر فرهنگ سیاسی تأکید ویژەای دارند. به نظر برخی از آنها فرهنگ سیاسی
دموکراتیک موجد شکلگیری زندگی سیاسی دموکراتیک میشود. آنها در تکوین فرهنگ سیاسی
دموکراتیک همچنین بر اهمیت عواملی نظیر فرایند جامعهپذیری اولیه مانند خانواده و
ثانویه مانند ارتباطات و آموزشهای عمومی و سیاسی تأکید کردەاند. آلموند و وربا در
کتاب "فرهنگ مدنی" استدلال کردهاند که دموکراسی با ثبات نیازمند
شهروندانی است که دارای فرهنگ تابعیت و مشارکتی باشند. بر اساس نظریات آنان اگر
فرهنگ سیاسی دموکراتیک در جامعهای بهوجود آید و افراد با ارزشهای دموکراسی آشنا
شوند، میتوانند دموکراسی را برقرار سازند.[2].
پ: فورماسیونهای تاریخی خاص: به این معنا کە
دمکراتیزاسیون تابع الگوی خاصی از روابط ساختاری میان دولت طبقات اجتماعی است.
برینگتون مور در کتاب "ریشههای اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی" به نقش
طبقە متوسط و بورژوازی در تضعیف قدرت دولت در گذار به دمکراسی میپردازد. بەنظر
مور، افول قدرت اقتصادی ـ اجتماعی اشراف زمیندار و تضعیف آن در برابر بورژوازی،
محو شیوهی تولید کشاورزی مبتنی بر سرکوب نیروی کار که نتیجه تجاری شدن کشاورزی و
تبدیل طبقهی دهقان به پرولتاریای روستایی یا کشاورزان، جزء پیششرطهای استقرار
دموکراسی است.[3].
2-
کنشگرایانه: به کنش کارگزاران اجتماعی اهمیت میدهند.
در واقع این دسته از نظریات بهجای تأکید بر ساختارها، بە نقش آگاهانهی نیروها و
کارگزاران اجتماعی و سیاسی، به ویژه نخبگان سیاسی یا همان طبقهی حاکمه در پیشبرد
دموکراسی تأکید میکنند. مقالهی دانکوارت ای. روستو با عنوان «گذار به دموکراسی،
به سوی یک الگوی دینامیک» که در سال 1970م منتشر شد، اولین اثر مهم در این زمینه
است که راهی را برای نگرشهای کنشگرایانه به فرایند گذار به دموکراسی گشود. به
نظر او فرایند دموکراتیزاسیون در همهی جهان فرایند یکسان نیست بلکه هر کشور با
توجه شرائط خاص خود راهی را متفاوت از دیگر کشورها به سوی دموکراسی طی خواهد نمود
و دموکراسی معلول علتی عام و مشترک نیست[4].
3-
جهانگرایان: که در تحلیل گذار به دموکراسی، به نقش
فشارهای بینالمللی و تأثیرات ناشی از جهانی شدن اهمیت میدهند. پیروان مکتب نظام
جهانی نیز که به پیروی از والرشتاین سعی دارند مسائل سیاسی را در چارچوب نظام جهانی
بفهمند بر یک گذار دموکراتیک همچون موجی جهانی تأکید دارند که موجب افزایش عقلانیت
در ابعاد مختلف نظام جهانی و به دنبال آن توسعهی دموکراسی میشود. گذار به دموکراسی
از نظر آنان ریشه در ماهیت و مکانیسم تعاملات جهانی دارد[5]. نظریهی
امواج دموکراسی نیز دربرگیرنده تأثیرات نظامهای سیاسی از پیدایی دموکراسی در دیگر
مناطق میباشد. در این نگرش بر اهمیت نقش عوامل منطقهای و جهانی در استقرار و
گسترش دموکراسی تأکید میگردد. به نظر اندیشمندان این نحله ظهور دموکراسی در یک
کشور میتواند قوه محرکهای برای دیگر کشورهای آن منطقە و دیگرمناطق باشد[6].
سیر مدرنیزاسیون در ایران:
با توجە بە اینکە پیشنیاز دمکراتیزاسیون در هر جامعەای
مدرنیزاسیون است و دمکراتیزاسیون یکی از نتایج و تبعات مدرنیزاسیون میباشد، تلاش
میشود تا بە اختصار سیر مدرنیزاسیون در ایران بررسی گردد. تلاشها برای
مدرنیزاسیون در ایران از دوران جنگهای روسیە و ایران شروع شد. به عبارتی دیگر
مدرنیزاسیون در ایران در این دورە بجای تلاش برای دمکراتیزەکردن، گسترش جامعە
مدنی، آزادیهای سیاسی و پلورالیزم تلاشی بود در راستای تقویت قوای نظامی، بەروز
کردن و گسترش ارتش و تهیە لوازم نظامی نو و مدرن. برای تحقق چنین آرزویی در دورە
قاجار تعدادی دانشجو برای تحصیل به اروپا اعزام شدند کە از میان آنها تعدادی جذب
لژهای اروپا گشتە و خواستار تغییراتی در ساختار سیاسی ایران شدند، آنها حول محور
قانون اساسی، پارلمان و نظام مشروطه اتفاق نظر پیداکردە و تلاش کردند. ایران اگرچە
هیچگاه نتوانست به یک ارتش منسجم، مدرن و پیشرفته در دورە قاجار دست یابد، اما در
زمان مظفرالدینشاه نظام مشروطه استقرار یافت، این نظام در ادوار مختلف دچار
چالشهای فراوان شد. ابتدا محمدعلیشاه با کمک روسها مجلس را بە توپ بست، سپس با
ظهور رضاخان در افق سیاسی ایران و شکلگیری سلسلە پهلوی با نظام مشروطه وداع شد و
پس از آن نیز همە تلاشها معطوف بە دستیابی بە قدرت سیاسی، شکلدادن بە نظام سیاسی
مطابق ایدئولوژی مطلوب و ساقط کردن نظام سیاسی حاکم و موجود گردید، در واقع
مدرنیزاسیون در ایران هموارە در محاق نگاه ابژکتیویستی، ابزارانگارانە و
فرمالیستانە قرارداشتە و بدین ترتیب هیچگاه تلاشهای گوناگون برای مدرنیزاسیون در
ایران منجر بە مدرن شدن ایران و در نتیجه دمکراتیزاسیون نگردید. بدونتردید یکی از
مهمترین و ریشەایترین موانع تحقق مدرنیزاسیون و بە تبع آن دمکراتیزاسیون در ایران
نظام معرفتشناسی ایرانی میباشد.
نظام معرفتشناسی ایرانی:
معرفتشناسی با عنوان نظریەدانش شناخت، آگاهی و باور شناختە
میشود و نحوە نظمگیری، نظام یافتن و ساختارگیری ذهنی انسان برای کسب شناخت و
آگاهی با عنوان نظام معرفت شناسی معرفی میگردد. اهمیت نظام معرفتشناسی در این
است که در واقع ریشەی فهم اندیشه رهبران سیاسی و اجتماعی یک جامعه میسر نمیگردد،
مگر آنکە به نظام معرفتشناسی آنها پی بردە شود. در واقع در نظام معرفتشناسی به فرایند
ظهور دانش ها و نحوه پیدایش تفکر فلسفی، شناخت خود، مرزبندی معرفتی میان خود و
دیگری، نحوە شناخت ماهیت خود و دیگری پرداختە میشود. نظام معرفت شناسی مورد نظر
در اینجا نظام معرفتشناسی ملیگرایی ایرانی است. ملیگرایی ایرانی به مثابە
اندیشه و فرمی از معرفت و نظامی برای شناخت و درک خود در واقع توسط میرزا فتحعلی
آخوندزاده به عنوان ابزاری معرفتی جهت تقابل، دفع و انکار اسلامگرایی و عربگرایی
مخفی شده در اسلامگرایی که بە قول او توسط علما در ایران ترویج میشد، ارائە
گردید[7].
میرزا آقاخان کرمانی بعدا اندیشەهای آخوندزادە در باب ملیگرایی ایرانی را با
استفادە از ایدەهای شرقشناسانە و نژادگرایانە متاثر از گسترش آن در اروپا تئوریزه
کردە و گسترش داد. با سیری در نظام معرفتشناسی ایرانی در حوزە سیاسی و بەخصوص
ناسیونالیسم مشخص میگردد کە درارای عناصری واضح و قدرتمندی از دیگر ستیزی و ضدیت
با دیگری غیر فارس شامل: عربها، کردها، ترکها، آفریقاییتباران و.... میباشد.
اساس نظام معرفتشناسی ایرانی بر پاسداشت و تطهیر خود از طریق خودزایی، برتریبخشی
به خود، دیگری زادیی نژادی از خود، انکار دیگری، دیگریزدایی از طریق تاریخسازی
برای خود و تاریخزدایی از دیگریها استوار گشته، و همه این تلاشها نە برای
مدرنیزاسیون و در نتیجە دمکراتیزاسیون که برای قبضەقدرت، بیرونکردنی دیگریها از
دایرە قدرت، هژمون کردن خود و خودزدایی از دیگریهای فارسی در ایران صورت گرفتە.
سخنآخر:
شاید طی یک قرن گذشتە هیچچیز در حوزە سیاسی ایران بە
اندازە دمکراتیزاسیون مورد سوءاستفادە، سوءتعبیر و استفادە ابزاری برای کسب قدرت،
هژمونی سیاسی و تمامیتخواهی قرار نگرفتە، هیچ تلاشی در ایران برای دمکراتیزاسیون
از درون مدرنیزاسیون یعنی تلاش برای شکلگیری فرد بەمثابە سوبژە و اعتقاد بە
استقلال فرد بە مثابە فاعلشناسا عبور نکردە، فرد ابزاری برای کسب قدرت و در خدمت
قدرت بودە، تمام تلاش جریانات اپوزیسیون و پوزسیون در ایران فرمدادن بە فردی
مطیع، وابستە و فرمانبردار قدرت حکومت مرکزی مستقل از ساحە مدنی بودە. تدوام این
روند در دورە کنونی نیز مهمترین چالش و مانع در روند دمکراتیزاسیون در ایران است.
تلآس برای دمکراتیزاسیون در غیاب تغییر در نظام معرفتشناسی سنتی ایرانی غیرممکن
است و بەغیر از بازتولید استبداد و اقتدارگرایی از طریق تغییر در فرماسیونهای
ظاهری حکومتها هیچ نتیجە دیگری نخواهد داشت.
[1] - لیپست، سیمور مارتین(١٣٨١)؛
دایرةالمعارف دموکراسی، ترجمهی گروه مترجمان به سرپرستی کامران فانی و نورالله
مرادی، تهران، کتابخانهی تخصصی وزارت خارجه، ج ١، ص ١٤-١٥.
[2]- کدیور، محمدعلی(١٣٨٦)؛ گذار به
دموکراسی، تهران، گام نو، ص ٣٩.
[3] - بشیریه، حسین(١٣٨٤)؛ گذار به
دموکراسی، تهران، نگاه معاصر، صص ٣٠-٤٤.
[4] - کدیور، محمدعلی؛ پیشین، ص ٦٥.
[5] - خبیری، کابک(١٣٨٢)؛ «جهانی شدن
فرهنگ دموکراسی» در کتاب فرهنگ در عصر جهانی شدن، محمد توحید فام، تهران، روزنه، ص١٥٨.
[6] - کدیور، محمدعلی؛ پیشین، ص ٥٩.
[7] -Reza Zia-Ebrahimi(2016): The Emergence
of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation, P:49-50