نویسندە: گریگور دیلوکس دفنە
ترجمە از آلمانی بە فارسی: شاهو
حسینی
پس از حملات تروریستی در آمریکا و اروپا، رویارویی جهان
اسلام - عرب و غرب ابعاد جدیدی به خود گرفته است. در واقع جهان عرب-اسلام برای
بسیاری تبدیل به دشمن شده.
·
اسلام گرایی چه می خواهد؟
·
مسلمانان و جهان غرب: برخورد تمدن ها؟
·
چرا اسلام گرایی در حال رونق است؟
اسلام گرایی چیست؟
مایکل لودرز، محقق اسلامی و کارشناس مسائل عربیمی گوید:
«چه بخواهیم و چه نخواهیم، بزرگترین چالش برای سیاست غرب در ده تا بیست سال آینده جهان عربی-اسلامی خواهد
بود». "ظاهرا، سیاست و جامعه نمی توانند بدون تصویری از دشمن، به ویژه در
زمان جنگ، از جمله جنگ ضد تروریسم سر کنند. در بخش بزرگی از تصور عمومی در غرب، اسلام همان چیزی است که کمونیسم قبلا
بود: یک دشمن خطرناک، غیرقابل پیش بینی، با هدف تسلط بر جهان». در واقع "یک
چیز مسلم است: همه مسلمانان تروریست نیستند. اما تقریبا بخش اعظم تروریست ها
مسلمان هستند." این نقل قول که در سال 2004 در مجله استرن منتشر شد، از
عبدالرحمن الرشید، مدیر شبکه تلویزیونی العربیه است. این نقل قول به وضوح تصویر
واقعیتی را که جهان غرب پس از حملات تروریستی در آغاز قرن بیست و یکم با آن مواجه
شد، توصیف می کند. البته مهم است که بین اسلام و اسلام گرایی تمایز قائل شویم.
اسلام دین وحیانی 1400 ساله است. از سوی دیگر، اسلام گرایی
یک ایدئولوژی سیاسی، یک تنگنای سیاسی و رادیکال اسلامی است. طرفداران این
ایدئولوژی(بنیادگرایان اسلامی)، حقوق اساسی، انسانی و آزادی مذهب را نادیده می
گیرند. آنها مخالف جدایی دولت از دین هستند و خود را مخالف دموکراسی می دانند.
اسلام گرایان قدرت خود را بە نقض ناپذیری قرآن ارجاع میدهند، و این بدین معناست
کە تفسیرشان از قرآن خدشهناپذیر است. به دلیل اینکه بنیادگرایان اسلامی هرگونه
انحراف از تفسیر خود از قرآن را انحراف از ایمان صحیح می دانند، دیگر نمی توان
مواضع اسلام گرایی را زیر سوال برد(بە عبارتی بهتر غیرقابل انتقاد است، یعنی باید
مطیع و منقاد بود). در واقع هرکس مخالف عقاید بنیادگرایان اسلامی باشد، منتقد
نیست، بلکه کافر و دشمن خیانت کننده به خدا محسوب می شود. منتقدان اغلب خطرناک زندگی
می کنند، مرعوب و تهدید می شوند. قتل وحشیانه تئو ون گوگ فیلمساز هلندی در نوامبر
2004 نشان داد که افراط گرایی اسلامی بخشی از واقعیت سیاسی در اروپا شده است.
اسلام گرایی بهدنبال چیست؟
اسلامگرایان، یا به عبارت دیگر: بنیادگرایان اسلامی در
ابتدا میخواهند جهان را با «غرب زدایی» مجداد سازماندهی کنند؛ آنها تلاش میکنند
جهانیسازی غربی-اروپایی را معکوس کنند. این نه تنها به معنای جایگزینی هژمونی
(سلطه) غرب با هژمونی اسلام است، بلکه و بالاتر از آنها جایگزینی هنجارها و ارزش
های اسلامی به جای هنجارهای غربی است. بسام تیبی، استاد مشهور روابط بینالملل، در
بولتن «بولتن اسلامگرایان دیاسپورا» در لندن میگوید، کەاسلامگرایان میخواهند
«سلطه جهانی اسلام» را ایجاد کنند. بنابراین: آنها به دنبال نه کثرت گرایی نیستند. دفتر صیانت از قانون اساسی اهداف جنبش های رادیکال
بنیادگرایی اسلامی را این گونه توصیف میکند: اسلام گرایان با تکیه بر اسلام اصیل
قرن هفتم خواهان «احیاینظام اسلامی» به عنوان تنها شکل مشروع هستند. که برای
جایگزینی سایر سیستم های وضع شدە در نظر گرفته شده است. در این «نظام اسلامی»، همه
عرصههای زندگی باید به گونهای طراحی شود که بهطور الزامآور توسط خداوند از
طریق قرآن و الگوی پیامبر و جامعه اولیه (سنت) تجویز شده باشد.
اسلام گرایان ستیزه جو بر این باورند که حق دارند «نظم
اسلامی» را با زور اجرا کنند. در انجام این کار، آنها به دعوت به «جهاد» مندرج در
قرآن (در واقع: تلاش، مبارزه درونی، همچنین: «جنگ مقدس») اشاره میکنند، آنها - بر
خلاف سایر مسلمانان - آن را وظیفه مقدسی برای جنگ مداوم علیه همه «دشمنان» اسلام
در کشورهای مسلمان و غیر اسلامی میبینند.
برخورد فرهنگ ها؟
اصطلاح «برخورد فرهنگ ها» از کتاب «برخورد تمدن ها» نوشته
ساموئل هانتینگتون، دانشمند علوم سیاسی آمریکایی، گرفته شده. هانتینگتون از این
نظریه دفاع می کند که در قرن بیست و یکم دیگر ملت ها و دولت ها به عنوان بازیگران
سیاسی ظاهر نمی شوند، بلکه فضاهای فرهنگی متفاوتی شکل می گیرند. در اوایل سال
1998، هانتینگتون درگیری های خشونت آمیز بین مسلمانان و غیر مسلمانان را در چارچوب
جهانی شدن پیش بینی کرد. در واقع، در غرب و همچنین در منطقه اسلامی - عربی، مخالفت
متقابل و پافشاری در تعصب نسبت به کسانی که دشمن تلقی می شوند وجود دارد. جامعه
غربی از جهان بینی قهقرایی از طریق اسلامی که در قرون وسطی شکل گرفته هراس دارد.
ارادە فردی برای زندگی، سطح بالای تحصیلات، رهایی زنان، آزادی جنسی، سکولاریزاسیون
(جدایی دولت از دین)، امنیت قانونی از طریق دموکراسی پارلمانی و اعتقاد به پیشرفت
از ارزشهای غربی محسوب میشوند که در دورەهایی مانند روشنگری و مدرنیته بە سختی
به دست آمدهاند. در مقابل برای بسیاری از مسلمانان، جهان غرب یا به عنوان دنیایی
دور از انتظار ایدەهای دست نیافتنی و جهان
مصرف کنندە بەنظر میرسد، یا جهانبینی
آزدایخواهانە غرب را تهدیدی میدانند که پایههای ایمان آنها را زیر سؤال میبرد.
آنها از انحطاط جهان غرب (بە زعم خودشان)ایراد میگیرند، ماتریالیسم و مصرف گرایی، تنهایی و آشفتگی درونی، فقدان انسجام در
خانواده و سایر شبکه های اجتماعی، فردگرایی اغراق آمیز، نگرش های بی روح، الحادی
آهانتبار به زندگی را محکوم می کنند.
مایکل لودرز، کارشناس خاورمیانه، نسبت به کم توجهی بیش از
حد در استفاده از الگوی "برخورد تمدن ها" هشدار می دهد. در عوض، لودرز
بنیادگرایان را در اردوگاههای سیاسی و فرهنگی میبیند: «از این رو تضاد بین
مدرنیستها و بنیادگرایان درگیری بر سر آرمانهای سبک زندگی و اصول نظم اجتماعی
است.
اگرچه بنیادگرایی یهودی و مسیحی نیز وجود دارد، مثلا در
صفوف جنبش شهرک نشینان اسرائیلی یا کلیساهای آزاد پروتستان در ایالات متحده
آمریکا، اما بنیادگرایی در جهان غرب عموما به عنوان یک پدیده کاملا اسلامی تلقی می
شود. البته که در تصور هم می گنجد: اسلام مساوی است با وحشت. جالب اینجاست که بنیادگرایان اسلامی و پیروان تز «برخورد تمدنها»
ساموئل هانتینگتون ادعا میکنند که اسلامگرایی با اسلام یکسان است، بنابراین
تفاوتی بین قرآن و دفاع مقدس وجود ندارد.
چرا اسلام گرایی در حال رونق است؟
کاهش روزافزون ارزش ها در جوامع غربی خلأ ارزشی ایجاد می کند.
مسلمانانی که به دنبال جهتگیری هستند، میخواهند با سنتهای خود با این از دست
دادن ارزشهای غربی مقابله کنند. بنابراین، تفسیر منحصر از دین نیز امروزه در میان
مسلمانان سکولار متاثر از غرب رونق گرفته است. بسیاری از گروههای مسلمان با حسرت
به دوران میان قرنهای هفتم و هفدهم مینگرند، زمانی که فرهنگ اسلامی قدرت هژمونیک
داشت و غرب را تحت تأثیر قرار میداد. شکاف عمیقی از تردید در جوامع اسلامی-عربی جریان دارد. عصر کنونی
تمدن اسلامی عقب مانده، آشفته و فروتر از توانایی فرهنگی غرب
تلقی می شود: مایکل لودرز اینگونه تحلیل میکند: « کە احساس ناتوانی سیاسی و فقدان
دیدگاه مستقل، همراه با اتهامات دروغگویی و ریاکاری به غرب: بستری است که
بنیادگرایی اسلامی و ترور جهادی در آن رشد میکند».
اعراب و مسلمانان اغلب خود را قربانی جهانی شدن و غرب میدانند،
به عنوان بازیچه تحولاتی که نه میتوانند آن را کنترل کنند و نه آن را درست میفهمند.
گذشتەای باشکوه، زمانی که اعراب یک امپراتوری جهانی را تأسیس کردند و معیارهایی را
در علم، هنر و فرهنگ تعیین کردند، به طور غیرقابل برگشتی به پایان رسیده است.
احساس تعلق به بازندگان تاریخ و همچنین جهانی شدن این تمایل را در میان بسیاری از
اعراب و مسلمانان تقویت می کند که به عنوان یک قربانی به دنبال سرنوشت خویش متاسف
باشند و در نتیجه این روند توجیه کننده یک مبارزه نامحدود و حتی تروریستی است.
جهان بینی اسلام گرا از این عدم قطعیت مکرر در جوامع اسلامی استفاده می کند و
تزهای زیر را تبلیغ می کند:
1-
ناتوانی اساسی در انتقاد از خود
در قرائت اسلام گرایانه، غرب شخصیتی شیطانی است و تنها عامل
مشکلات عربی-اسلامی است، که تنها به تضعیف و سقوط فرهنگ اسلامی علاقه مند است.
اسراییل را خار در گوشت میدانند، دلیلی بر دنائت و خطری که از غرب برمیخیزد
2-
مامنی در گذشته
در واقع تداعی کننده دوران هایی است که فرهنگ عربی بر فرهنگ
غربی برتری داشت.
3-
مغالطه در عقب ماندگی
چرا جوامع اسلامی بد عمل می کنند؟ زیرا آنان از نظر خداوند
منفور شدند. درباره آن چکار میتونید بکنید؟ برای آشتی مطلق با خدا از طریق تسلیم
بی قید و شرط و بدون انتقاد (اسلام) در برابر اراده او و دستورات قرآن (که در
قرائت مستقیم آن جامعه بادیه نشینی از 1400 سال پیش را هدف گرفته است) تلاش کنید.